شاید یک.....
۸:۴۴:۲۷
تعجب نکنید
نه زمان به آخر رسیدن دنیاست
نه زمان حمله آمریکا به ایران
نه جمعه است که زمان ظهور امام زمان باشد
شاید ساعت باشکوه مادر شدن یک حوا باشد
شاید ساعت یتیم شدن یکی از فرزندان آدم
شاید ساعت لبخند زدن یک زندانی باشد ؛ وقتی میرود پشت باجه ملاقات
شاید ساعت کشیدن یک سیگار دزدکی با همه ی دلهرهاش ؛زیر سایه کیوسک نگهبانی باشد
(به شرط اینکه پاس یک باشی )
شاید ساعت امضاهای پشت سر هم ؛ توی یک دفتر بزرگ ؛ بعد از گفتن یک بله بلند با اجازه بزرگترها باشد
شاید ساعت گفتن آخرین حرف مشترک ؛ تو نزدیکترین محضر خونه ی محله
شاید تیک تاک ثانیههایش شمارش معکوسی باشد برای کشته شدن شیرخوارهای دیگر در آغوش مادرش؛ با فشار دادن
دکمه کنترل از راه دور یک بمب ناقابل
(نگران نباشید ... به لطف اخبار ۲۰:۳۰ خبرش به
گوشتان میرسد ؛ افغانستان ...پاکستان ... عراق ..واین روزها ایران)
شاید زمانی باشد که ثانیههایش ناخواسته باعث
ثروتمند شدن یک تازه به دوران رسیده و ورشکستگی حاج آقا بازاریان شود
عجب تب تندیست ؛ تب دلار و سکه ...راستی ۲ ثانیه پیش دلار چند بود !!؟
شاید ساعت قرار ملاقاتهای خیابانی باشد
همون عشق بازیهای بیمجوز خودمان
همون رفاقت هایی که نه از سر هوس است نه تیغ زنی
بلکه یک دوستی ساده لوحانه است که ختم میشود به ۲ تا رانیِ آناناس از بوفه پارک
شاید ... شاید ... شاید
زمان بیدار شدن شیر پیری باشد که سالهاست در پوست گربهای مظلوم به خواب رفته است
اما از همه ی این دردِ دلها که بگذریم
ساعت یک سنت قدیمیست
همون تنها دلخوشیِ این روزهای مردم سرزمین من
که ۳۶۵ روز باید چشم براهش بمانند
۸:۴۴:۲۷
شنبه 15 بهمن 1390 - 12:42:02 PM